من ونی نی توراهی
خیلی وقته که میخام از داداش کوچولوت بگم که تا ٥٠روز دیگه به دنیا میاد برات بگم که خوشحال باشی که تا چند وقت دیگه یک همبازی کوچولو داری بچه های کوچیکتر از خودتو خیلی دوست داری میدونم با داداشی هم کنار میای توی ماه رمضون به دنیا میاد از همین الان معلومه که مثل خودت شیطونه چون خیلی وروجکه وتکون میخوره هر چی میگذره سنگین تر میشم بغل کردنت خیلی برام سخت شده اما رسیدگیم به تو اصلا کم نشده هرشب با بابایی میریم پارک وکلی خوش میگذرونیم اینقدر توی پارک راه میری که وقتی بر میگردیم از شدت خستگی راحت تا صبح میخوابی دوهفته پیش هم من وتو بابایی و عموها رفتیم شمال با اینکه خیلی کم شانس بودیم وهوا خیلی گرم بود اما با همین وجود باز هم خوش گذشت اولش که دریا رو دیدی خیلی ترسیدی وشروع به گریه کردن کردی اما کم کم خوشت اومد
اخر سفرمون هم که گرما زده شدی اب مبخوردی بالا میاوردی بعداز دو سه روز هم اسهال شدی دکتر بردیمت گفت ویروسه خلاصه اینطوری شد که اخر سفرمون بد شد نیم کیلو از وزنتو از دست دادی الان هم داری دندون اسیا در میاری همش بی قراری میکنی اخه خیلی متورم شده حق داری عزیزم
یک هفته دیگه چکاپ١٥ماهگیته که مینویسم که چقدر اضافه کردی