داریوشداریوش، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

کوچولوهای من داریوش و کوروش

دندون داریوش

دندون پسرم بالاخره در اومدگل پسرم دیگه باید مسواک بزنه باید تو فکر آش دندونی باشم امروز متوجه یه چیز جدیدشدم دندون پسر گلم بالاخره در اومد هنوز فقط سر دندونت پیداست اما نمیدونی وقتی دیدم در اومده چقدر خوشحال شدم اخه چند روز بود خیلی بی تابی می کردی بی حال بودی غذا نمی خوردی بابایی هم خیلی خوشحال شدوقتی دندونتو دیدچند وقت بود تا از خواب بیدار می شدی هر چیزی که دم دستت بودو می کردی تو دهنت از ملحفه گرفته تاپتو واسباب بازی واستین لباستو هر چی که دورو برت باشه ...
19 آبان 1390

می خوام بگم دیروز چه کارا کردی

دیروز مامان بزرگت  اومده بود دیدنت  ولی تو خیلی غریبیت می کرد تا نگاه مامان بزرگت می کردی اشکت در می یومد من هم نمی دونستم باید باهات چه کار کنم اخه خیلی وقت بود ندیده بودیشون امروز تو7ماهو 13روزته برات سوپ درست کردم این عکسو دیروز ازت گرفتم ...
16 آبان 1390

از تو گفتن

تازه سرما خوردگیت خوب شده چند روز ی بود که تب داشتی وسرفه می کردی خیلی نگرانت بودم اما الان حالت خیلی بهتره وقتی که خوبی من هم خوبم امروز جمعه بودو بابایی هم خونه بود کلی با هم بازی کردین ...
14 آبان 1390

گفتگوی کودک و خدا

كودكي كه آماده تولد بود، نزد خداوند رفت و از او پرسيد:«مي گويند فردا شما مرا به زمين مي فرستيد، اما من به اين كوچكي و بدون هيچ كمكي چگونه مي توانم براي زندگي به آنجا بروم؟» خداوند پاسخ داد: « از ميان تعداد بسياري از فرشتگان، من يكي را براي تو در نظر گرفته ام. او از تو نگهداري خواهد كرد.»اما كودك هنوز مطمئن نبود كه مي خواهد برود يا نه :«اما اينجا در بهشت، من هيچ كار جز خندين و آواز خواندن ندارم و اينها براي شادي من كافي هستند.» خداوند لبخند زد «فرشته تو برايت آواز مي خواند، و هر روز به تو لبخند خواهد زد . تو عشق او را احساس خواهي كرد و شاد خواهي بود.» كودك ادامه داد: «من چطور مي توا...
13 آبان 1390